دهه ی محرم
کلاس ششم اسفنداران

روزشمار وقایع دهه اول محرم سال ۶۱ هجری قمری

بنا به نقل کتاب هاى معتبر تاریخى جرقه قیام امام حسین علیه السلام از ۱۵ رجب سال ۶۰ هجرى زده شد یعنى روز مرگ معاویه لعنت الله علیه. امام از آن روز با یزید مخالفت کرد و مخالفت کرد تا رسید به محرم سال ۶۱ هجرى. اینجا خواسته ایم به اتفاقاتى که در ده روز اول محرم در زمین کربلا افتاد، بپردازیم. نُه روز نسبتا آرامى که منجر به روزى خونین شد. روزى که در آن تکلیف ظلم و ظالم براى همیشه معلوم شد.
امام حسین علیه السلام، قبل از رسیدن به سرزمین کربلا، با حرّ بن یزید ریاحى در منطقه «ذو حسم »ملاقات مى کند. لشگر عبید الله بن زیاد به فرماندهى حرّ مانع از پیشروى امام به سمت کوفه مى شود و ایشان را به سمت کربلا هدایت مى کند. حرّ همراه امام مى ماند. حتى نماز را هم پشت سر امام می خواند. حرّ مامور بود تا با امام برخورد تند داشته باشد ولى با امام مدارا مى کند. اما عبیدالله به حرّ نامه مى نویسد که به امام سخت بگیرد. حرّ هم طبق فرمان راه را بر امام حسین علیه السلام و یارانش بست و آ نها را به سمت منطقه خشک و بى آب و علفى به نام کربلا برد.
وقتى امام حسین علیه السلام وکاروانش به کربلا رسیدند، امام سوال کردند: اسم این زمین چیست؟ گفتند: کربلا. امام وقتى اسم کربلا را شنیدند، فرمودند: اَللّهمَّ انِّى اَعوُذُ بِکَ مِنَ الْکَرْبِ وَ الْبَلاءِ و بعد فرمودند: این، موضع کَرْب و بَلا و محلّ محنت و عِنا است. فرود آیید که اینجا منزل و محل خیمه هاى ما است و این زمین، جاى ریختن خون ما است و در این مکان قبرهاى ما واقع خواهد شد. جدّم رسول خدا مرا به این امور خبر داد. به این ترتیب امام و اصحابش دوم محرم در آن سرزمین فرود آمدند و حرّ بن یزید ریاحى هم با سپاهش مقابل امام خیمه زدند. حر در این روز ضمن نام هاى به عبید الله بن زیاد، او را از ورود امام باخبر کرد. امام حسین علیه السلام در این روز به اهل کوفه نامه نوشت و گروهى از بزرگان کوفه را از آمدن خودشان باخبر کرد. امام نامه را به قیس بن مسهر داد تا به کوفه برود ولى عوامل عبید الله او را در بین راه شهید کردند. امام وقتى خبر را شندند گریه کردند و فرمودند: خداوندا! براى ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاه والایى قرار ده و ما را با آنان در جایگاهى از رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کارى توانایى.
عمر بن سعد با لشگرى ۴۰۰۰ نفرى وارد کربلا شد. عمر بن سعد از این روز چانه زنى ها را با امام شروع کرد تا بتواند ایشان را تسلیم به بیعت با یزید کند. در این روز عمر بن سعد فردى به اسم کثیر بن عبدالله فرستاد تا پیغام او را به امام برساند. امام حسین علیه السلام در این روز قسمتى از سرزمین کربلا که قبر مطهرشان در آن قرار دارد را از مردم نینوا و غاضریه به قیمت شصت هزار درهم خریدند و با آ نها شرط کردند که مردم را براى زیارت راهنمایى و زائرین را تا سه روز میهمان کنند.
عبید الله بن زیاد مردم کوفه را در مسجد جمع کرد و در سخنران ىاش آ نها را به جنگ با امام حسین علیه السلام تشویق کرد. به دنبال این سخنرانى ۱۳ هزار نفر در قالب چهار گروه به فرماندهى شمر بن ذى الجوشن با چهار هزار نفر، یزید بن رکاب کلبى با دو هزار نفر، حصین بن نمى ر با چهار هزار نفر و مضایر بن رهینه مازنى با سه هزار نفر به سپاه عمر سعد پیوستند. در این روز عبید الله بن زیاد را ههاى ورودى و خروجى کوفه را بست و شریح قاضى هم به قتل امام حسین علیه السلام فتوا داد.
شبث بن ربعى با هزار سرباز به لشگر عمر سعد پیوست. عبید الله بن زیاد در این روز دستور داد تا فردى به نام زجر بن قیس با ۵۰۰نفر سرباز سر راه کربلا بایستد و هر کسى که قصد یارى امام حسین علیه السلام را داشت، بکشد. اما با توجه به همه محدودیت ها، مردى به نام عامر بن ابى سلامه خود را به امام رساند.
سپاه عمر سعد دیگر به بیست هزار نفر مى رسید، عبید الله به او نامه نوشت که من از نظر نیروى نظامى، چه سواره و چه پیاده، تو را تجهیز کردم، حواست باشد که گزارش کار تو هر روز به من مى رسد. در این روز یک گروه نود نفره از قبیله بنى اسد به دعوت شبانه حبیب بن مظاهر اسدى براى کمک به امام و پیوستن به سپاه ایشان آماده شده بودند که در این میان فردى عمر سعد را با خبر کرد و او مردى به اسم ازرق را با چهارصد نفر فرستاد تا به این قبیله حمله کند. قبیله بنى اسد با اینکه فاصله زیادى با امام نداشتند، وقتى دیدند تاب مقاومت با آ نها را ندارند، پراکنده شدند و به قبیله خود برگشتند و از ترس حمله دوباره عمر سعد از آن منطقه کوچ کردند.

سپاه عمر بن سعد رسما سپاه امام را محاصره کردند و آب را بر ایشان بستند. عمر سعد عمرو بن حجاج و پانصد سرباز را مامور کرد تا مانع از آب برداشتن امام و یاران ایشان شود. اما حضرت عباس علیه السلام چند بار با شجاعت تمام به سمت فرات رفتند و آب آوردند.

شمر براى حضرت عباس علیه السلام و فرزندان ام البنین امان نامه آورد. شمر از قبیله مادر حضرت عباس و از خویشاوندان ایشان بود. اما حضرت عباس علیه السلام آن را رد کرد. در این روز حضرت عباس علیه السلام با ۲۸ نفر به طرف رود فرات رفت و بعد از درگیرى با ماموران عمر سعد، براى خیمه گاه آب آورد. در این روز امام حسین علیه السلام فردى به نام عمرو بن قرظه را به طرف عمرو سعد فرستاد تا شب با هم ملاقاتى داشته باشند. شب که شد امام حسین علیه السلام و عمر بن سعد هر کدام با ۲۰ نفر در محل قرار حاضر شدند. امام در این ملاقات سعى کرد تا با را ه هاى مختلف عمرو سعد را از جنگ منصرف کند ولى او از تصمیمش برنگشت. امام که اصرار او را دید فرمود: تو را چه مى شود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد. به خدا سوگند! من مى دانم که از گندم عراق نخواهى خورد! ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است.
شمر بن ذى الجوشن با نامه اى از ابن زیاد از منطقه »نخیله « – که لشکرگاه و پادگان کوفه بود – با عجله و پیش از ظهر وارد کربلا شد و نامه عبیدالله را براى عمر بن سعد خواند. ابن سعد به شمر گفت: واى بر تو! خدا خانه ات را خراب کند، چه پیام زشت و ننگینى براى من آورد هاى. به خدا قسم! تو عبیدالله را از قبول آنچه من براى او نوشته بودم بازداشتى و کار را خراب کردى. شمر که با قصد جنگ وارد کربلا شده بود، از عبیدالله بن زیاد امان نام هاى براى خواهرزادگان خود و از جمله حضرت عباس علیه السلام گرفت. روز نهم محرم شمر نزدیک خیمه هاى امام حسین علیه السلام آمد و عباس، عبدالله، جعفر و عثمان (فرزندان امام على علیه السلام که مادرشان ام البنین علىها السلام بود) را صدا زد. آ نها بیرون آمدند، شمر گفت: از عبیدالله براى شما امان گرفته ام. آ نها همه گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟! در این روز اعلان جنگ شد و امام حسین علیه السلام حضرت عباس علیه السلام را صدا زد و فرمود :اى عباس! جانم فداى تو باد، بر اسب خود سوار شو و از آنان بپرس که چه قصدى دارند؟ حضرت عباس علیه السلام رفت و خبر آورد که این ها مى گویند: یا حکم امیر را بپذیرید یا آماده جنگ شوید. امام حسین علیه السلام به حضرت عباس فرمودند: اگر مى توانى آ نها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تاخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خداى خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگذاریم. خداى متعال مى داند که من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم. حضرت عباس علیه السلام سمت سپاه دشمن برگشت و از آ نها مهلت خواست و عمر سعد قبول کرد. امام حسین علیه السلام در شب عاشورا دستور دادند براى حفظ حرم و خیمه ها، خندقى را پشت خیمه ها حفر کنند و به محض حمله دشمن چو بها و خار و خاشاکى که در خندق بود را آتش بزنند تا ارتباط دشمن از پشت سر قطع شود. امام علیه السلام به یاران خود فرمود: برخیزید، غسل کنید و وضو بگیرید که این آخرین توشه شماست.

سال ۶۱ هجرى سپاه کوچه امام حسین علیه السلام با سپاه بزرگ کوفه روبرو مى شود. در این روز امام حسین علیه السلام و ۷۲ نفر از همراهانشان شهید شدند. سران سپاه کوفه بر جسدهاى شهدا اسب تاختند و خیمه هاى امام و یارانش را غارت کردند و به آتش کشیدند. باقیمانده افراد کاروان امام اسیر شدند و همراه سرهاى شهدا راهى کوفه.

 


نظرات شما عزیزان:

آقاجانی
ساعت16:05---14 آبان 1392
با سلام و خسته نباشید

با تشکر از زحمات شما وبلاگ زیبایی درست کرده اید جالب بود با آرزوی موفقیت های روز افزون

اگه وقت کردید لطفا به این وبلاگ سر بزنید دوست داشتید به وبلاگ خودتون لینک کنید http://mbsadr.blogfa.com


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: